فیلم جوکر: جنون مشترک به کارگردانی تاد فیلیپس دنبالهای است که مخاطبان و منتقدان انتظار بسیار بالایی از آن داشتند؛ اما آیا این دنباله همان تأثیرگذاری روانشناختی و اجتماعی فیلم اول را حفظ کرده است؟
نقد فیلم جوکر: جنون مشترک؛ سمفونی آشفتگی در گاتهام
نقد فیلم تروی Troy؛ همیشه پای یک زن در میان است!
فیلم سینمایی گلادیاتور؛ فیلمی که اسطورهها را به بازی میگیرد!
نقد فیلم هرکول، متولدین آذر به دست هرکول به قتل میرسند!
فیلم سینمایی گلادیاتور؛ فیلمی که اسطورهها را به بازی میگیرد!
پنج دلیل که به فیلم دیدن وادارمان میکند
چطور انیمه اتک آن تایتان جهانی و پرطرفدار شد؟
نقد فیلم تروی Troy؛ همیشه پای یک زن در میان است!
نقد فیلم آدمکش The Killer؛ در انتظار گودو یا در انتظار قاتل؟
نقد سریال سرگذشت ندیمه؛ آنچه از یک سریال آمریکایی انتظار ندارید
نقد فیلم مادر mother؛ روایت تلخ هستی و مرگ در عشق
نقد فیلم نهنگ The Whale: بودن یا نبودن؛ مسئله این است!
«شمال از شمال غربی» ساختۀ آلفرد هیچکاک، کارگردان شهیر انگلیسی، و محصول سال 1959 میلادی است. نام فیلم اشارهای به قطعهای از نمایشنامۀ هملت اثر ویلیام شکسپیر دارد: «به هنگام وزش باد جنوبی، خوب و بد را از هم بازمیشناسم، جنون من تنها هنگامی است که باد از شمال – شمال غربی میوزد». حقیقت این است که نورثوست (Northwest) نام یک شرکت هواپیمایی مشهور در آمریکاست و در نمایی کوتاه در صحنۀ فرودگاه نام این شرکت را میبینیم. هیچکاک این فیلم را در دوران طلایی کارگردانی خود یعنی بعد از «سرگیجه» و قبل از «روانی» ساخته است. تعلیق در آثار این کارگردان نقش بسزایی دارد که در این فیلم به اوج خود میرسد. برای تحلیل و بررسی این موضوع که هیچکاک چگونه در قاب تصویر تعلیق میسازد با ما در نقد فیلم شمال از شمال غربی همراه باشید.
نویسنده
ویراستار
خلاصه فیلم شمال از شمال غربی؛ خطر اسپویل فیلم
راجر تورنیل یک مدیر تبلیغاتی است که با مأموری مخفی به نام جرج کاپلان اشتباه گرفته میشود. این اشتباه برای او دردسرساز شده و برای حفظ جان خود مجبور میشود تمام کشور را زیر پا بگذارد. در طول سفر با زنی آشنا میشود و عشق به او تورنیل را با مشکلات دیگری نیز همراه میکند. غافل از اینکه این زن خود یک مأمور مخفی است و … .
فیلم «شمال از شمال غربی» ساخته آلفرد هیچکاک
جوایز و نامزدیهای فیلم شمال از شمال غربی
ـ نامزد اسکار بهترین فیلمنامۀ غیراقتباسی در سال 1960 برای ارنست لمان
ـ نامزد اسکار بهترین طراحی صحنه در سال 1960 برای ویلیام ای هورنینگ
ـ نامزد اسکار بهترین تدوین در سال 1960 برای جورج توماسینی
اوا ماری سنت در نقش کندال در نمایی از فیلم «شمال از شمال غربی»
آیا هر فیلمسازی هنرمند است؟
نکتۀ مهم قبل از خواندن این بخش: [مقدمۀ پایین ارتباطی با فیلم «شمال از شمال غربی» و سایر آثار هیچکاک ندارد. ما در این مقدمه به بررسی اصول فیلمسازی و ارتباط آن با مقوله هنر میپردازیم و در پایان تحلیل میکنیم که چگونه این کارگردان بزرگ تاریخ سینما فیلمهایش را به یک اثر هنری تبدیل میکند.]
قبل از اینکه به نقد فیلم سینمایی شمال از شمال غربی بپردازیم، بررسی میکنیم که کدامیک از آثار سینمایی را میتوان در زمرۀ آثار هنری قلمداد کرد. نمیتوان هر ویدیویی را که روی پردۀ سینما اکران میشود بهعنوان فیلم درنظر گرفت. برای ورود به مدیوم سینما و ساخت فیلم اولین شرط اساسی دانستن تکنیکهای سینمایی است.
مهمترین عنصر سینمایی برای خلق تکنیک، دوربین است؛ بنابراین یک کارگردان برای خلق اثری که بتوان آن را فیلم نامید باید کار با دوربین را بهخوبی آموزش دیده و اصول آن را فراگرفته باشد. دوربین در سینما نقش توپ را برای یک مسابقه فوتبال دارد. اگر به تیم فوتبال توپی برای بازی داده نشود، هرگونه صحبت از تاکتیک، تکنیک و سایر مشخصههای فوتبالی این تیم بیمعنی است.
در نقد فیلم و سینما هم دقیقاً همین مسئله صدق میکند. اگر فیلمی دوربین نداشته باشد (یعنی کارگردان کار با دوربین را بلد نباشد) هرگونه برداشت محتوایی و مفهومی خارج از فیلم بوده و به آن تحمیل شده است که بههیچعنوان قابلقبول نیست. حال اگر کارگردان تکنیکهای سینمایی و کار با دوربین را بهخوبی بلد باشد و در اثر خود بهکار بگیرد، آیا میتوان گفت اثری که ساخته یک فیلم سینمایی است؟
شرط دوم برای فیلمسازی، قصهگو بودن یک اثر است. فیلمی که ساخته میشود باید قصه یا همان داستان داشته باشد. کارگردان باید بتواند برای مخاطب قصه بگوید، اما چگونه؟ آیا موضوع داستان مهم است یا فرم روایت؟ موضوعی که کارگردان میخواهد در ارتباط با آن فیلمی بسازد شاید کمتر از ده درصد کار باشد. مهم است که کارگردان چه میخواهد بگوید ولی موضوع مهمتر چگونگی بیان آن است؛ آیا او فرم روایت داستان را میداند؟
سینما یک مدیوم تصویری است و اصالت در این مدیوم با تصویر است، نه صدا. ما در گذشته سینمای صامت را داشتیم که پایه و اساس سینمای امروز است؛ بنابراین کارگردان وظیفه دارد با خلق تصویر برای بیننده قصهگویی کند. اگر اثر به سمت دیالوگگویی برود از چهارچوب قواعد سینما خارج میشود و نمیتوان اسم فیلم را بر آن گذاشت. البته ما در تاریخ سینما با شاهکارهایی طرف بودیم که بر پایۀ دیالوگگویی کاراکترها شکل گرفتهاند که از مهمترین آنها میتوان به فیلم «دوازده مرد خشمگین» ساخته سیدنی لومت اشاره کرد. جای بحث دارد که چرا این اثر پردیالوگ نهتنها سینما، بلکه جزو بهترینهای این مدیوم هنری است.
برای اینکه یک ویدیوی پخششده روی پرده سینما تبدیل به فیلم شود دو شرط اساسی نیاز است: اول اینکه کارگردان تکنیک (علیالخصوص دوربین) بلد باشد و دوم داشتن قصه و فرم روایت آن. فیلمسازی که این دو شرط اساسی را رعایت کند، کارگردان نامیده میشود. دانستن تکنیک و قصهگویی به کارگردان این اجازه را میدهد که احساس مخاطب را برانگیزاند و او را سرگرم کند. سرگرمسازی مسئلۀ مهمی در سینماست و فیلمهایی ازایندست را بههیچعنوان نمیتوان در زمزۀ آثار سطح پایین درنظر گرفت. در نقد فیلم North by Northwest به این موضوع به طور کامل خواهیم پرداخت.
حال این سؤال پیش میآید که با توجه به اینکه سینما هنر هفتم است، هر کارگردانی را میتوان هنرمند نامید؟ برای اینکه یک فیلمساز از مرحلۀ کارگردانی گذر کند و وارد عرصۀ هنر شود، به متر و معیاری نیاز است به اسم فرم. یک اثر زمانی به فرم میرسد که تکنیک از خودآگاه کارگردان به عرصۀ ناخودآگاهی ورود پیدا کند؛ یعنی نیازی نباشد که کارگردان به تکنیک فکر کند. بهعنوان مثال، شخصی را درنظر بگیرید که در ابتدای فرایند یادگیری رانندگی است. این شخص هنگام رانندگی به میزان فشردن پدالها فکر میکند ولی رانندهای که سالهاست رانندگی میکند بهصورت ناخودآگاه این کار را انجام میدهد. بنابراین کارگردانی هم که میخواهد هنر خلق کند مانند شخص راننده باید بهقدری تکنیک را فراگرفته باشد که بهصورت ناخودآگاه از آن استفاده کند.
عامل دیگری که در ایجاد فرم نقش اساسی را دارد زیست کارگردان است. کارگردان باید موضوعی را که انتخاب میکند زیست کرده باشد یا حداقل دغدغۀ فکری هر روز او باشد؛ درغیراینصورت ارتباط حسی با اثر شکل نمیگیرد و درنتیجه فرم در نطفه خفه میشود.
در ادامه و در بررسی فیلم North by Northwest به این اثر هیچکاک از نظر سینمایی و هنری میپردازیم.
فراگیری تکنیک و کار با دوربین اولین شرط اساسی ورود به عرصه کارگردانی است
هیچکاک؛ فیلمساز یا هنرمند؟
مباحث بالا به این علت مطرح شد که در ابتدا بررسی کنیم هیچکاک چگونه فیلمسازی است و از پس این تعریف به نقد فیلم شمال از شمال غربی بپردازیم. با نقد فیلمهای هیچکاک به جرئت میتوان گفت او تنها فیلمساز تاریخ است که در تمامی آثارش تکنیک و روایت درست داستان کاملاً آشکار است و در بیشتر فیلمهایش فرم هنری بهخوبی حس میشود. بشخصه شش فیلم «سرگیجه»، «پنجره پشتی»، «ربکا»، «بدنام»، «دردسر هری» و «ام را به نشانه مرگ بگیر» را جزو بهترین آثار هیچکاک و تاریخ سینما میدانم. در این فیلمها هم شاهد تکنیک و روایت درست هستیم و هم فرم اثر کاملاً محسوس است.
با نقد فیلم شمال از شمال غربی درمییابیم که این اثر را نمیتوان جزو ایندسته از آثار هیچکاک قرار داد. فیلم یک مشکل اساسی دارد که در ادامه به آن میپردازیم ولی ذکر این نکته واجب است که این اثر با وجود ضعفهایی که دارد باز هم ارتباط حسی با مخاطب را همچنان برقرار میکند و اگر هر فیلمسازی جز هیچکاک آن را خلق میکرد بهطور قطع جزو بهترین آثارش میشد. با این مقدمه، نقد و معرفی فیلم شمال از شمال غربی را تقدیم شما میکنیم.
آلفرد هیچکاک؛ از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما
ریتم مناسب با وجود طولانی بودن زمان فیلم
بررسی فیلم شمال از شمال غربی نشان میدهد که این اثر با توجه به مدتزمان دو ساعت و شانزده دقیقه هرگز مخاطب را خسته نمیکند. دلیل اصلی این امر آن است که هیچکاک بدون مقدمۀ اضافی داستان را از همان دقایق ابتدایی آغاز میکند. رابطۀ کاراکتر اصلی فیلم به نام راجر تورنیل (با بازی کری گرانت) با مادرش (با بازی جسی رویس لندیس) بسیار مهم و تأثیرگذار است. این موضوع بهجای آنکه در مقدمۀ فیلم تعریف شود و با گرفتن وقت زیاد فیلم را از ریتم بیندازد، در پس قصه اصلی شکل میگیرد و هیچکاک با این ترفند مخاطب را از همان ابتدا با ماراتن سینمایی خود همراه میکند. «شمال از شمال غربی» بخش عمدهای از اخبار سینما در دهۀ 60 میلادی را به خود اختصاص داد.
کری گرانت در نقش راجر تورنیل در نمایی از فیلم «شمال از شمال غربی»
ایجاد شوک در دل تعلیق
در نقد و بررسی فیلم North by Northwest به مسئلۀ شوک در سینما میپردازیم. اصولاً کارگردانانی در سینما از تکنیک شوک استفاده میکنند که از ایجاد تعلیق که باعث همذاتپنداری مخاطب با اثر میشود عاجزند. در نقد فیلم بیچارگان و سینمای لانتیموس این موضوع بهوضوح دیده میشود. مشکل اصلی شوک در سینما این است که مخاطب در سکانس یا پلانی که باعث ایجاد شوک میشود همانند کاراکتر فیلم بهصورت مبهوت و سرگردان اثر را دنبال میکند. این امر باعث میشود حس همذاتپنداری بین مخاطب و کاراکتر شکل نگیرد و فرم و در پس آن حسی بهوجود نیاید.
مشکل دیگری که شوک ایجاد میکند، تبدیل فیلم به یک اثر یکبار مصرف است. مخاطبی که برای بار دوم با همچین اثری مواجه میشود از شوک دادن کارگردان باخبر است و احساسی که بعد از شوک بهوجود میآید برای بار دوم لمس نمیکند و فیلم برایش تکراری و خستهکننده میشود.
اما کارگردانانی که به سراغ تعلیق میروند (سردمدار آنها هیچکاک است) با استفاده از تکنیکهای مناسب، روایت داستان و مهمتر از همه فرم اثر مخاطب را با کاراکتر و داستان همسو و همراه میکنند. در نقد فیلم شمال از شمال غربی بررسی میکنیم که هیچکاک در این اثر یک کار عجیب و خارقالعاده میکند و آن ایجاد شوک در دل تعلیق است. او سکانسی را در ابتدای فیلم قرار میدهد که در جلسۀ اداره پلیس این بحث مطرح میشود که یک نیروی نفوذی پلیس در بین جنایتکاران قرار گرفته است. تعلیقی که این سکانس ایجاد میکند با مخاطب همراه و در پایان فیلم زمانی که مشخص میشود نیروی نفوذی کدامیک از افراد باند جنایتکار است به بیننده شوک وارد میکند.
شاید هر کارگردان دیگری بهجای هیچکاک بود این ریسک را نمیکرد و با حذف سکانس اداره پلیس در ابتدای داستان باعث میشد شوک نهایی به بیننده مؤثرتر شود؛ اما هیچکاک بهقدری به هنر خود مطمئن است که فرم اثرش را فدای هیچ مسئلهای نمیکند و با تعلیق درست داستان را پیش میبرد.
تورنیل در حال فراری دادن کندال (نفوذی نیروی پلیس) از مقر باند تبهکاران
سکانس پایانی، خلاصهای از کل فیلم
با نقد و بررسی فیلم شمال از شمال غربی بدون اغراق میتوان از سکانس پایانی این اثر بهعنوان مهمترین و تأثیرگذارترین سکانس این فیلم نام برد. جایی که دو کاراکتر اصلی یعنی تورنیل و کندال (با بازی اوا ماری سنت) بهصورت معلق بین کوه و دره گیر افتادند. عامل اتصال آنها به کوه فقط یک دست تورنیل است. او با دست دیگر دست کندال را میگیرد و مانع از افتادنش میشود. این صحنه خلاصۀ فیلم شمال از شمال غربی است؛ زیرا این اثر بر مبنای تعلیق این دو کاراکتر شکل میگیرد و معلق بودن آنها در سکانس پایانی بیانگر همین مطلب است.
نکتۀ جالبتوجه در این فیلم تعلیق این دو کاراکتر در طول زمان فیلم محسوب میشود که کاملاً به یکدیگر وابسته است؛ این وابستگی با گرفتن دستهای همدیگر در زمان معلق بودن از کوه کاملاً هویدا میشود. مسئله تعلیق موضوع بسیار مهمی در نقد فیلم خارجی و مخصوصاً فیلمهای کلاسیک به شمار میآید که متأسفانه در سینمای امروز کمرنگ شده است.
پلان معلق بودن تورنیل و کندال از کوه
چرا فیلم شمال از شمال غربی جزو آثار خوب هیچکاک نیست؟
در ادامۀ نقد فیلم شمال از شمال غربی بحث تکنیک کارگردانی را بررسی میکنیم. متأسفانه بزرگترین مشکلی که این فیلم از آن رنج میبرد تکنیکزدگی است. مشکلی که فقط در یک سکانس اتفاق میافتد ولی با توجه به اینکه اسم کارگردان این اثر آلفرد هیچکاک است بهسادگی نمیتوان از کنار آن گذشت. در ادامه نقد و بررسی فیلم شاهد سکانسی هستیم که تورنیل در زمینی متروک منتظر قرار خود ایستاده است و گروه تبهکار هواپیمایی میفرستند که او را تیرباران کند. همچین صحنهای نهتنها با هیچ منطقی سازگار نیست، بلکه با منطق فیلمهای هیچکاک هم هیچ سنخیتی ندارد. برای کشتن او بهراحتی میشد فردی را با اسلحه به آنجا فرستاد تا بدون هیچ مزاحمتی جان تورنیل را بگیرد و پرواز هواپیما نشانۀ خودنمایی کارگردان میشود، آنهم کارگردان بزرگی به نام هیچکاک.
تحلیل فیلم North by Northwest مشخص میکند که قرار دادن هواپیما در کنار تورنیل در یک قاب کارت پستالی و جذابیت سکانس سقوط هواپیما کاملاً خارج از اثر به شمار میآید و کارگردان آن را به فیلم تحمیل میکند. منطق بیشتر فیلمهای هیچکاک بر خیالانگیز کردن واقعیت استوار است. یعنی شاهد سکانسهایی هستیم که یک پای آن در عالم خیال و پای دیگر در واقعیت قرار دارد. تلفیق این دو نتیجهای دربردارد که تعریف هنر است.
نمونۀ بارز این امر سکانسی از فیلم «سرگیجه» ساختۀ دیگر همین کارگردان است. در آنجا با قبرستانی طرفیم که از یک طرف واقعی و از طرف دیگر در خیال شکل میگیرد. واقعی است به این جهت که شاهد بنای یادبود و سنگ قبر در این مکان هستیم و خیالانگیز است از این نظر که کارگردان با نورپردازی مناسب و سر سبز کردن و گلآرایی محیط مانع از ایجاد احساس غم و اندوه در مخاطب میشود؛ زیرا در این سکانس میخواهد عشق بسازد (فردی را عاشق فرد دیگر کند)، اما در سکانس هواپیمای فیلم «شمال از شمال غربی» نهتنها خیالی بهوجود نمیآید بلکه واقعیت هم تبدیل به توهم میشود.
حضور هواپیما و تورنیل در یک قاب که به اثر زیبایی کاذب میبخشد
هیچکاک در «شمال از شمالغربی» درس کارگردانی میدهد
در این مقاله از مجله هنری اهل سینما با شما دربارۀ نقد فیلم شمال از شمال غربی صحبت کردیم. اگرچه با یک فیلم تکنیکزده روبهرو هستیم که جزو آثار مهم هیچکاک بهشمار نمیآید، با مواردی که گفته شد نشان از یک اثر خوب و قابلقبول سینمایی دارد. بدون شک اگر هر کارگردان دیگری بهجز هیچکاک این فیلم را میساخت جزو بهترین آثارش میشد. هیچکاک بهقدری دین بر گردن سینما دارد و با وجود پرکار بودن آثار کاملاً تأثیرگذار ساخته است که یک اشتباه لطمهای به کارنامۀ سینمایی او نمیزند و این بزرگمرد عرصۀ هنر را همچنان و بعد از سالها میتوان نماد سینما دانست.
برای آشنایی بیشتر با فیلمهای مهم تاریخ سینما، شما علاقهمندان به فیلمهای جاسوسی و دلهرهآور یا سایر ژانرها را به دنبال کردن و خواندن مقالات و نقدهای موجود در سایت اهل سینما دعوت میکنیم. همراهی شما باعث دلخوشی ماست.
«هیولا» شانزدهمین فیلم هیروکازو کورئیدا کارگردان ژاپنی است که در جشنوارۀ فیلم کن نمایش داده شد و توانست جایزۀ بهترین فیلمنامه را از آن خود کند. کورئیدا با فیلم دزدان فروشگاه موفق به دریافت نخل طلای کن شده بود.
در این مقاله از مجله هنری اهل سینما به نقد انیمه جوجوتسو کایسن با ذکر نکات مثبت و منفیاش میپردازیم و لایههای مکتب پستمدرنیسم را در قسمتهای مختلف این انیمه بررسی میکنیم.
سریال بریکینگ بد (Breaking Bad) یکی از محبوبترین و موفقترین سریالهای تلویزیونی تاریخ محسوب میشود که توانسته است مخاطبان بسیاری را به خود جذب کند. در این مطلب به معرفی کامل سریال بریکینگ بد میپردازیم.
فیلم مثلث غم داستان زوج مدلی را روایت میکند که به سفر دریایی لوکسی میروند اما وقتی اتفاقات غیرمنتظرهای رخ میدهد، سفرشان به کابوسی از بقا تبدیل میشود و روابط اجتماعی و طبقاتی آنها به چالش کشیده میشود.
دیدگاهی ثبت نشده!!!