روزانه هزاران ارتباط صمیمی در جهان به پایان میرسد که هردو طرف رابطه دلایلی برای آن دارند. بالاخره در جهانی که زندگی و مرگ در ستیز است روابط انسانها نیز میتواند هم درد و هم درمان باشد، اما بهنظر شما بعد از یک پایان غیرمنتظره و دردناک چگونه میتوان درمان شد؟
فیلم بنشیهای اینیشرین شاهکار مکدونا و گراهام برودبنت در سال 2022 میلادی بازخوانی بستری از دردهای تحمیلی یک جنگ درونی است؛ دردهایی که در اضطراب بحرانها درماناند و اگر ناگزیر در رابطهای مأمن بگیرد، با هر احساس جدایی و ناامنی همچون زخمی سر باز میکند. آنچه مهم است چگونگی مواجههی هریک از طرفین با ریشهی زخمهاست. اگر در یک رابطهی دوستی مهم هستید، پیشنهاد تأملبرانگیز این ورق از مجلهی هنری اهل سینما تماشای اثر و خوانش تحلیلی معناگرایانهی ما و نقد فیلم Banshees of Inisherin بنشی های اینیشرین را مثل یک معجزه به آغوش بکشید!
خلاصهی فيلم سينمايی بنشی های اینیشرین، خطر اسپویل فیلم
شاهکار مارتین مکدونا فیلم The Banshees of Inisherin، داستان کالم و پاتریک دو دوست قدیمی است که هرروز به کافه میروند و گپ میزنند. فیلم بنشیها از صبح روزی آغاز میشود که کالم از همراهی پاتریک اکراه میکند. پاتریک سعی به گفتوگو دارد و کالم استقبال نمیکند. این جملهی او که «دیگه از تو خوشم نمیآد!» پاتریک را دگرگون میکند و هرچه بیشتر دوستش را تعقیب میکند، رویدادها ناگوارتر میشوند. کالم در تنهایی ویولن تمرین و در کافه کسانی را با خود همراه میکند. هرچه پادریک سعی دارد با کالم گپوگفت کند اما کالم بیشتر خودداری میکند؛ تاآنجاکه بعد از اعترافگیری کشیش شخصیت کالم، پادریک را تهدید به بریدن انگشتان خودش میکند تا شاید دست از سرش بردارد و … .
فیلم بنشیهای اینیشرین شاهکار مکدونا با بازی فالین کارل و برندن گیلسون برندهی جوایز بسیاری شده است. در ادامه، شما را به تماشای تیزر فیلم سینمایی بنشیهای اینیشرین The Banshees of Inisherin دعوت میکنیم.
تیزر فیلم بنشیهای اینیشرین Banshees of Inisherin اثر مارتین مکدونا
جوایز و نامزدیهای فیلم بنشی های اینیشرین
ـ برنده جایزهی اکتا برای بهترین نقش مکمل مرد در فوریه 2023
ـ برنده جایزهی اکتا برای بهترین بازیگر نقش مکمل زن در فوریه 2023
ـ برنده جایزهی اکتا برای بهترین فیلمنامه در فوریه 2023
ـ برندهی جایزهی اتحادیه زنان روزنامهنگار سینمایی برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در سال 2023
ـ برندهی جایزهی اتحادیه زنان روزنامهنگار سینمایی برای بهترین بازیگر نقش مکمل زن در سال 2023
ـ برندهی جایزهی انجمن منتقدان فیلم بوستون برای بهترین بازیگر نقش اول مرد در سال 2023
ـ برندهی جایزهی انجمن منتقدان فیلم بوستون برای بهترین فیلمنامه اصلی در سال 2023
ـ برندهی جایزهی انجمن منتقدان فیلم بوستون برای بهترین فیلم انگلیسی زبان در سال 2023
ـ برندهی جایزهی انجمن منتقدان فیلم بوستون برای بهترین فیلمنامه اصلی در سال 2023
ـ نامزد جوایز انجمن منتقدان فیلم شیکاگو برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین فیلمنامه اصلی و بهترین موسیقی متن اصلی در سال 2022
ـ نامزد انجمن منقدان فیلم آستین برای بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین فیلمنامه اصلی در سال 2022
ـ نامزد اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی، بهترین تدوین و بهترین موسیقی در مارس 2023
ـ نامزد جایزهی فیلمهای ایایآرپی برای بزرگسالان در سال 2023
بنشیهای اینیشرین؛ نمایش نقابی مشترک در یک دوستی دیرینه
فیلم بنشی های اینیشرین سؤالبرانگیز آغاز میشود! پادریک، مهربان و مظلوم بهنظر میرسد اما چرا دوستش تمایلی به ارتباط با او ندارد؟ کالم در خانه را به روی او باز نمیکند و جوابش را هم نمیدهد. پادریک صبورانه میگوید: «من میرم و تو بیا؛ منتظرتم». وقتی برای بار دوم و البته به پیشنهاد مسئول کافه به سراغ کالم میرود، او در اتاقش نیست. صدایش میزند و برای اطمینان وارد خانهاش میشود. صورتکی در انتهای اتاق آویزان است. پادریک لحظهای آن را برمیدارد و بر صورت میگذارد؛ صورتکی کشیده که بیشتر شبیهبه چهرهی کالم است. این نقاب در خانهی کالم، نماد چه میتواند باشد؟ آیا آنچه از پادریک و کالم میبینیم خود واقعیشان است؟!
پادریک در حین برداشتن نقاب از صورت، متوجه کالم میشود که تنها بهسوی کافه میرود؛ سریع به راه میافتد. در کافه کالم به او میگوید: «یه جای دیگه بشین. از تو خوشم نمیآد.»
پادریک متحیر به او مینگرد. در دوست، خود را میجوید؛ چه خطایی از او سر زده است که کالم چنین میگوید؟! این گفته برایش باورناپذیر است، اما چرا باور نمیکند؟ آیا کالم برای او یک نقطهی امن بود که حالا با از دست دادنش فرومیریزد؟ آیا بهراستی اینگونه پایان، قدرت سازندگی برای پادریک دارد؟ تا این سکانس اینطور بهنظر میرسد که کالم عمیق و درست میاندیشد. در این صورت طبیعی است که بخواهد از منِ مظلوم، بیهوده یا حتی کودنش جدا شود و بخشهای دیگر وجودیاش را قُوت بدهد، اما آیا نقابها میتوانند ما را از ترسها و آنچه مواجهه با آن را خوشایند نمیدانیم، رهایی بخشند؟ در نقد فیلم باید به تمامی این مسائل توجه ویژهای داشت.
بررسی فیلم بنشی های اینیشرین، بازخوانی پررنگ وجود نقاب در زندگی اغلب آدمهاست و گذاشتن نام بنشیهای اینیشرین روی فیلم نیز تأییدیهای بر گفتهی ماست. اما بنشی چیست؟
بنشی «عجوزهمرگی» که قویتر از زندگی نیست
حال به شما میگوییم که «بنشی چیست». در افسانههای ایرلندی بنشی نام پیرزن عجوزهای است که خبر از مرگ دارد. بنابر تحلیل مجله هنری اهل سینما در یادداشتی بر فیلم بنشی های اینیشرین، این نام تمثیلی از سایهی یونگی و از طرفی پرسوناست که بر شخصیتهای فیلم بانشیها حکم میکند. یونگ، سایهها را کهنالگویی میداند که در همهی انسانها و در طول تاریخ تکرار میشود و بر ابعاد بسیاری از زندگی فردی و اجتماعی انسانها تأثیر بهسزایی دارد.
از طرفی، تراژیکمدی بنشی های اینیشرین یادآور گفتهی معنادار میلان کوندرا در بار هستی است: «زندگی از مرگ قویتر است و زندگی از مرگ تغذیه میکند». کالم و پادریک در میانهی جنگ داخلی ایرلند با زندگی و مرگ دستوپنجه نرم میکنند. آنچه در وجود ایندو میبینیم، جنگ کوچکی برای بازیابی خویش است؛ جنگی میان من بیرون و من درون که میخواهد زندگی کند اما در بند زنجیرهای نادیده و نپذیرفتهی خویش است؛ مرگی هر باره که در میان تقلای زندگی دست و پا میزند.
بازخوانی قدرت عقدههای نادیده در نقد و بررسی فیلم بانشی های اینیشرین
یکبار پادریک در حالی که به سراغ کالم میرود، صدای تیر را از دورها میشنود. میایستد و رو به آسمانی با ابرهای سیاه و درهمفشرده و متورم میگوید: «موفق باشین؛ با اینکه نمیدونم برای چی میجنگین!» این گفته، سرگردانی پادریک را بهعنوان یک انسان در روابط بینفردی در سرزمینی نشان میدهد که آدمهایش کمتر انسی با یکدیگر دارند.
او میداند که این جنگ نتیجهای جز انفجار جنگ ندارد اما چون نمیپذیرد، ادامه میدهد. قدرت ناخودآگاه از آگاهی بیشتر است؛ گویی این دو در این میدان جنگ و رنج خودساخته میدوند تا بارها در خود و در تعقیب نیمهی دیگرشان خود را بازجویی کنند، بیابند و بسازند.
پادریک در جایی به دامینیک که پسر دلرحم و به ظاهر کودن یک پلیس خشن – که حالا دوست اوست – میگوید: «اگه کالم میخواسته من عوض شم، خب من عوض شدم.» و دامینیک میگه: «آره شاید کل ماجرا این بوده که خودت رو عوض کنی و روی پای خودت وایسی!»
بهنظر میرسد پادریک، کمکم از نقابی که بر چهره دارد رونمایی میکند. این گفتهی خود واقعی اوست که در چالشی بزرگ با آن مواجه شده است؛ خود حقیقیای که پایان مرگ و اضطراب یک زندگی است، خود حقیقیای که حتی اگر تاریک و حقیر باشد، در مواجهه و پذیرش راستین خود میتواند قدرت و آرامش داشته باشد.
در نقد فیلم بنشی های اینیشرین باید به شما بگوییم که گاهی هدف اثر تا سطح روابط سمی تنزل پیدا میکند و نویسنده سعی در محکوم کردن هریک از کاراکترها نسبتبه دیگری دارد؛ در حالی که روابط زهر و پادزهر هستند. هر نوع رابطهی انسانی در جامعه مستلزم دیدن اضطرابها و زخمهای درونی است؛ اگر نه زندگی در بودونبود روابط خاص جریان خواهد داشت و آنچه در اصل اهمیت دارد، خود شخص و چگونگی مواجههاش با زندگی است که زنجیرهی روابطش را تحتتأثیر قرار میدهد.
در تحلیل و بررسی فیلم بنشی های اینیشرین باید گفت فاجعه پشت فاجعه نشان از ناتوانی در مواجهه با بخشی دارد که دیده نشده است. توجه نکردن به خود، کشش نیاز به کسب توجه از دیگری را (بهخصوص از جانب کسی که کمتر توجه میکند) میطلبد و باعث آشفتگی و دورتر شدن از خویش میشود.
در ادامهی یادداشتی بر فیلم بنشی های اینیشرین، به ارتباط معنایی بین گفتهی مشهور اروین دیالوم و فیلم بنشیهای اینیشرین میپردازیم: «اکثر آدمهایی که ما را رنج میدهند رنجکشیدههایی هستند که نتوانستند از زخمهای خودشان عبور کنند». این گفته قابلتعمیم به رفتارهای پادریک و کالم است. گویی آن دو زخم و رنجشهایی را که از پیشتر در آنها بوده است ندیدهاند و هرکدام از این دردها و رنجها بهنوعی در آنها رشد کرده است. سازوکارهای دفاعی آسیبزا ازجمله پرخاشگری انفعالی (رساندن آسیب به خود در کاراکتر کالم) و جسمانی کردن (نمایش تعارض روانی به شکل نشانههای جسمانی) به فراوانی در این اثر دیده میشود.
در نقد و بررسی فیلم بانشی های اینیشرین تسلسل تکرار وقایع برای کاراکترها بهحدی است که امکان دارد مخاطب از تماشای ادامهی فیلم منصرف شود. اما حقیقت این است که این درخواست روان انسان به یک ایست و نگاه از بیرون به درون است. آیا شما بعد از دانلود فیلم بنشی های اینیشرین و در حین تماشای فیلم در نخستینبار، انتظار نداشتید کاراکترها به نجوای درونی شما گوش دهند و فلان کار را انجام دهند؟! وقتش است!
بهنظر شما اگر کالم در ابتدا توجه و تمرکزش را بر شفقت با خود میگذاشت، نمیتوانست همان عاطفهی بی قیدوشرط را در رابطهاش بازسازی کند؟! هرچند که ابعاد مرگ و اضطراب را همچنان تجربه میکرد، اما باز زندگی با قدرت بازسازی خود ارزشمندتر از زندگی با قدرت تخریب خود و دیگری است.
سنجش ارزشهای شخصی؛ از صحبت دربارهی پشکل الاغ تا جاودانگی
دو دوست در فیلم سینمایی بنشی های اینیشرین بهدنبال بازیابی خویش هستند. یکی میخواهد در تنهایی نُت موسیقیایی بسازد و کنسرت راه بیندازد و دیگری سرگرم روزمرگیها و تعقیب خود در اشیاء، اجزاء و آدمهاست. کالم ادعا دارد بهدنبال کار مفید است، در حالی که صحبتهای پادریک دربارهی چیزهایی کهتوی پشکل کره الاغش پیدا کرده بیهوده و وقتگیر بهشمار میآید و او وقت و علاقهای به شنیدن این مباحث ندارد. اما آیا کالم برای دوری از پادریک حقیقت را میگوید؟
احمقانه است که آدم ساعتها در مورد پشکل الاغ حرف بزند اما اینکه پادریک، کالم را سرزنش میکند که حرفش را خوب نشنیده و او دربارهی پشکل اسبش صحبت کرده، شگفتانگیز است! او ادعا دارد که صحبتش مسئلهی مهمی را دربرمیگیرد و جالبتر اینکه کالم هم یک آدم مدعی است. او سعی میکند خود را آگاه و اهل دانایی نشان دهد و بااطمینان، موتزارت را موزیسین قرن 17 معرفی میکند، اما شیوان (خواهر پادریک) به او یادآور میشود که موتزارت نوازندهای متعلقبه قرن 18 است.
هرچند در نقد فیلم The Banshees of Inisherin ملموس نبودن صحبتهای کالم دربارهی پشکلهای اسبش است، نمایش این صحنه میتوانست نگاه بازتری نیز به مخاطب بدهد. بههرحال، خالقان بنشیها به همان اشاره اکتفا کردهاند که قابلتأمل است.
خشونت مشهود در فیلم بنشی های اینیشرین، نمایش تعارض و تضادهای حلنشده محسوب میشود. در نقد فیلم The Banshees of Inisherin میتوان گفت خالقان اثر ریشهی اعمال کاراکترهای اصلی را از ما پنهان کردهاند. درهرحال، درون هریک از آدمها یک ذات پرطمع خوابیده که کافی است بهدرستی دیده نشود. این طمع هر چیزی میتواند باشد. اگر بهموقع به خواستههایمان توجه نداشته باشیم، باعث تغییرات انفجاری و گاه غیرقابلجبران در ما میشود.
آیا کالم صرفاً میخواهد یک اثر موسیقی خلق کند و به یادگار بگذارد؟ در این صورت آیا لازم است هر بهایی برای آن بدهد؟ دوستش، انگشتانش و درنهایت همچنان اصرار به جاودانگی با نواختن دستهای بیانگشت؟! بهراستی ارزش شخصی موردنظر او چیست؟! نظر شما در نقد و بررسی فیلم بانشی های اینیشرین دراینباره چیست؟
در تحلیل فیلم بنشی های اینیشرین باید گفت مرگی هرباره برای دو کاراکتر روی میدهد. ازآنجاکه طرد شدن، تنهایی، مواجهه با ناشناختهها، بلاتکلیفی و رفتار و گفتار آسیبزا ابعاد پنجگانهی تجربهی مرگ هستند، کاراکترهای فیلم The Banshees of Inisherin بهدنبال بازیابی ارزشهای شخصی بارها آن را تجربه میکنند. ارزشهایی که سوژهی زندگی خاص آنها بوده و حالا در یک رابطه نمود بارزی یافته است. سوژهی از دست دادن و افتادن در گردونهی بهدست آوردن، اضطراب، از دست دادن و دوباره مرگ و مرگ … .
نقدفیلمبنشیهای اینیشرین؛ نمایش زوال خویش در عطش قدرت
کالم در پاسخ به گفتهی کشیش «مردم در مورد هر چیزی افکار ناپاک به سرشون میزنه» میگوید: «شما خودتون هم دربارهی هر چیزی افکار ناپاک به سرتون میزنه؟!» کشیش از توهین کالم عصبی میشود و به او میگوید: «البته که میری جهنم.» گویی این ندا بر ناخودآگاه کالم تأثیر میگذارد و ازآنجاکه کشیش نیز روحی خبیث را بدرقهی کالم میکند، بستر اتفاقهای عجیب در قاب این شاهکار مکدونا، بنشیهای اینیشرین، شکل میگیرد. کالم مستقیم به کافه میرود و روبهروی دوستش در جمع حاضران در کافه قدرتنماییاش را آغاز میکند:
ـ کالم: اگه از حرف زدن با من دست نکشی و بازم مزاحم من بشی یا خواهرت یا کشیش رو بفرستی، من با قیچی پشمچینی انگشتم رو قطع میکنم و اون رو به تو میدم. هربار یه انگشت قطع میکنم تا وقتی که فکر کنی کافیه!
ـ پادریک: کلی چارهی دیگه داری چطور اول یاد انگشتهات افتادی؟!
شما چه فکر میکنید؟ چطور بدون انگشتانش قادر است بنوازد، در حالی که دوستی با پادریک آنقدر برایش زیانآور است؟ بهنظر نمیرسد اصراری اینچنین به پایان دوستی، ریشه در نمایش یک قدرت کاذب داشته باشد؟
در نقد فیلم ارواح اینیشرین قدرت تغییری را میبینیم که با گریز از خویش و حمله به دیگری گسترده میشود. کالم هربار، محبت را در پادریک خاموش و قدرتی نو را در او زنده میکند؛ در حالی که بهتدریج خود خواستار توجه و صلح پادریک میشود.
در نقد فیلم ارواح اینیشرین مک دونا این نکته را باید بگوییم که کلیسا با فرستادن سایه بهدنبال پادریک، شخصیتهای اصلی را در گردونهی یک تقدیر محکوم میکند. تقدیری که همهی ابعاد آن به شکلی بهدنبال قدرت است و نتیجهای جز ویرانی ندارد. کلیسا نیز محکوم به اوامر قدرت خود و نابودی است. آیا بعد از این عقوبت دردناک کسی قدرت حقیقی خود را بازیابی خواهد کرد؟ آیا کسی بر کلیسا سر تعظیم فرود خواهد آورد؟! بیشتر بهنظر میرسد چرخهای دردناکتر از جنگ شروع شود!
بازیابی خویش در جدال قدرت و ضعف در فیلم بنشی های اینیشرین
در نقد و بررسی فیلم بنشی های اینیشرین اشاره به انتخاب یک شخصیت برای در مواجهه و مقابله قرار دادن خود و دیگری قابلتأمل است. کالم بهعنوان شخصیتی استعاری از کل جامعهی در حال جنگ انتخاب شده است تا نمایش بخشی کوچک از قدرتی باشد که توانایی نابودی از جزء به کل را دارد. کلیتی که عقاید درست و نادرست امور تا حدی به او تحمیل و تلقین شده است و میتواند تا حد مرگ یا رستگاری پیش رود. در نقد فیلم بانشی های اینیشرین باید بگوییم که هرچند کالم گاهی میخواهد بینقاب و از در دوستی با پادریک وارد شود، اما قدرتی فراتر در این تقدیر بهنظر شوم دخیل است. بهیاد بیاورید زمانی را که پادریک برای چندمینبار به سراغ کالم میآید و حتی از ویولننوازی او تعریف میکند تا به دوستی بازگردد.
در تحلیل فیلم The Banshees of Inisherin چند صحنهی نمایش جابهجایی مرزهای قدرت است. مثلاً آنجاکه زنی عجوزه مدام خبر از مرگی نزدیک میآورد یا آنجاکه پادریک، دوست نوازندهی کالم را با دروغی ناگهانی و مرگآور به پایتخت بازمیگرداند. همچنین آن قسمت از فیلم که الاغ بیچاره انگشتهای بریدهی کالم را میخورد و خفه میشود و صبر پادریک به نقطهی منفی میرسد. پادریک احساس نیاز به نمایش قدرت و انتقامجویی میکند. نه روح یک عجوزه و نه نامهی خواهرش برای رفتن پادریک به سمت او در پایتخت و بازیابی امنیت در کنار خواهر، او را از تصمیمات هولناکش بازنمیدارد.
این دو دوست دربرابر خود و دربرابر هم بهعنوان انسان، احساس گناه و مسئولیت نمیکنند اما برای حیوانات بیزبان احساس گناه میکنند! اما چرا؟!
نظر شما در نقد و بررسی فیلم بنشی های اینیشرین دربارهی نسبت حیوانی با هریک از دو شخصیت محوری اثر چیست؟ تابهحال حیوان درون خودتان را دیدهاید؟!
کالم برای اعتراف به کلیسا میرود تا شاید بخششی در او حاصل شود. اعتراف به کشتن الاغ میکند و کشیش میپرسد: «فکر میکنی الاغها برای خدا اهمیت دارن؟» و کالم میگوید: «متأسفانه برای خدا اهمیت ندارن و همهی مشکلات از همینجا شروع میشه!»
کالم در جامهی قدرت چشم بر جهالت خود و پادریک بست تا در میدان جنگی کوچک، خود واقعیاش را بازیابد؛ خودی که نسبتبه یک الاغ یا یک سگ، دلرحم اما از وجود چنین ویژگی حیوانیای در یک انسان گریزان است. بااینحال، بیتأمل خود و دیگری را در وضعیت زخم و آسیبهای ناباورانه قرار میدهد.
در نگاهی بر فیلم بنشی های اینیشرین یادآوری سکانس آخر جالبتوجه است؛ آنجاکه کالم از پادریک بهخاطر مراقبت از سگش با وجود به آتش کشیدن خانه تشکر میکند و تنها با چشمهایش و تنها چشمهایش از پادریک میخواهد که به این بازی پایان دهد. گویی با چشمهایش او را به آغوش میکشد اما پادریک… . صحنهای که پادریک تمنای آغوش و بخشش کالم را داشت تکرار میشود؛ همانند ماجراها، انسانها، روابط، جنگها و تفنگها و غیره، اما تکرارها چه پیغامی دارند؟
سرانجام، روابط دردآفرین هستند یا درمانپذیرند؟! آیا هریک از ایندو خود حقیقیشان را یافتند؟ داستان بعدی هریک از ایندو چه میتواند باشد؟! روابط شما چهطور؟!
فیلم بنشی های اینشرن؛ پایان یک جنگ یا آغازی بر صلح و آزادی؟!
در این ورق از مجلهی هنری اهل سینما نگاهی تحلیلی به درونیات فردی تا تأثیرگذاری بر روابط را در قالب نقد فیلم بنشی های اینیشرین خواندید. بنشی، تمثیلی از سایهی مرگی محسوب میشود که از درون ریشه دوانده و در بیرون بهدنبال انتقام و خودنمایی است. جنگی بزرگ در بیرون که نشان از جنگهای خُرد ریشهدوانده در بطن یک جامعه دارد. جنگهایی که اغلب از سایههای درون فردی دیدهنشده و زیستنکرده جوانه زدهاند. فرقی هم نمیکند یک دستگاه قدرت مثل خانواده، مدرسه یا کلیسا آن را در هریک از ما نهادینه کرده باشد. مهم شناخت آن و چگونگی مواجهه با تمایلاتی است که پستویی بزرگ در ضمیر ناخودآگاه ما داشته و خواستار نفوذ و نمایش بیرونی بودهاند. چنانکه در این فیلم مواجههی دو شخصیت با من دروغین و حقیقیشان را دیدیم.
شما در روابط مهمتان بهدنبال چه چیزی هستید؟ تمایل و خواستههای درونی شما پنجرهای گشوده بهروی درمان است یا زنجیرهای از پاره شدن تاولها و استمرار دردها؟!
یکی از چالشهای تو این فیلم شاهدش بودم این بود که کالم معتقد بود فقط با یک اثر به جای مانده از خود میتوان در اذهان افراد ماندگار شد درحالیکه از نظر پادریک خود «خوب بودن» اونطوری از خانوادهش یاد میکرد میتوان ماندگار شد و نیاز نبود حتما اثر هنری مثل قطعه موسیقی خلق کنیم بلکه فقط باید خوب و بی آزار باشی.
من هم دقیقا درگیر یک دوست بودم که ایشون هم یک خر درون خیلی پررنگ داشت و هیچ جوره حاضر نبود از من فاصله بگیرد… وقتی مزاحمتهای پادریکرا دیدم یاد او افتادم آنقدر که مرا اذیت کرد و بعد خدارو شکر کردم که شبکه های اجتماعی گزینهای بنام بلاک دارند در حالیکه کالم از این موهبت محروم بود 😁😁😉 در روند فیلم به تغییر سکونت کالم زیاد فکر کردم شاید فاصله فیزیکی میتوانست مشکل را حل کند.
همیشه باید از دست آدمهای که اعصابمونم خورد میکنند فرار کنیم .
یک تجربه بود موفق باشید 🍂🍁🍁🍁
سلام امیرحسین جان. ممنونیم که با سایت اهل سینما در ارتباطی. دوستان معمولاً از نظر شخصی توی نقد نوشتن پرهیز میکنن و سعی دارن که نقد رو بر اساس اصول و قواعد بنویسین. در هر حال نظرت رو به نویسنده اطلاع میدیم.
فیلم جوکر: جنون مشترک به کارگردانی تاد فیلیپس دنبالهای است که مخاطبان و منتقدان انتظار بسیار بالایی از آن داشتند؛ اما آیا این دنباله همان تأثیرگذاری روانشناختی و اجتماعی فیلم اول را حفظ کرده است؟
«هیولا» شانزدهمین فیلم هیروکازو کورئیدا کارگردان ژاپنی است که در جشنوارۀ فیلم کن نمایش داده شد و توانست جایزۀ بهترین فیلمنامه را از آن خود کند. کورئیدا با فیلم دزدان فروشگاه موفق به دریافت نخل طلای کن شده بود.
در این مقاله از مجله هنری اهل سینما به نقد انیمه جوجوتسو کایسن با ذکر نکات مثبت و منفیاش میپردازیم و لایههای مکتب پستمدرنیسم را در قسمتهای مختلف این انیمه بررسی میکنیم.
یکی از چالشهای تو این فیلم شاهدش بودم این بود که کالم معتقد بود فقط با یک اثر به جای مانده از خود میتوان در اذهان افراد ماندگار شد درحالیکه از نظر پادریک خود «خوب بودن» اونطوری از خانوادهش یاد میکرد میتوان ماندگار شد و نیاز نبود حتما اثر هنری مثل قطعه موسیقی خلق کنیم بلکه فقط باید خوب و بی آزار باشی.
من هم دقیقا درگیر یک دوست بودم که ایشون هم یک خر درون خیلی پررنگ داشت و هیچ جوره حاضر نبود از من فاصله بگیرد… وقتی مزاحمتهای پادریکرا دیدم یاد او افتادم آنقدر که مرا اذیت کرد و بعد خدارو شکر کردم که شبکه های اجتماعی گزینهای بنام بلاک دارند در حالیکه کالم از این موهبت محروم بود 😁😁😉 در روند فیلم به تغییر سکونت کالم زیاد فکر کردم شاید فاصله فیزیکی میتوانست مشکل را حل کند.
همیشه باید از دست آدمهای که اعصابمونم خورد میکنند فرار کنیم .
یک تجربه بود موفق باشید 🍂🍁🍁🍁
سلام امیرحسین جان. ممنونیم که با سایت اهل سینما در ارتباطی. دوستان معمولاً از نظر شخصی توی نقد نوشتن پرهیز میکنن و سعی دارن که نقد رو بر اساس اصول و قواعد بنویسین. در هر حال نظرت رو به نویسنده اطلاع میدیم.
یکی از چالشهای تو این فیلم شاهدش بودم این بود که کالم معتقد بود فقط با یک اثر به جای مانده از خود میتوان در اذهان افراد ماندگار شد درحالیکه از نظر پادریک خود «خوب بودن» اونطوری از خانوادهش یاد میکرد میتوان ماندگار شد و نیاز نبود حتما اثر هنری مثل قطعه موسیقی خلق کنیم بلکه فقط باید خوب و بی آزار باشی.
من هم دقیقا درگیر یک دوست بودم که ایشون هم یک خر درون خیلی پررنگ داشت و هیچ جوره حاضر نبود از من فاصله بگیرد… وقتی مزاحمتهای پادریکرا دیدم یاد او افتادم آنقدر که مرا اذیت کرد و بعد خدارو شکر کردم که شبکه های اجتماعی گزینهای بنام بلاک دارند در حالیکه کالم از این موهبت محروم بود 😁😁😉 در روند فیلم به تغییر سکونت کالم زیاد فکر کردم شاید فاصله فیزیکی میتوانست مشکل را حل کند.
همیشه باید از دست آدمهای که اعصابمونم خورد میکنند فرار کنیم .
یک تجربه بود موفق باشید 🍂🍁🍁🍁
سلام ریحانه جان.
چقدر خوب که تجربهت رو باهامون در میون گذاشتی.
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی.
یه نقد معرکه ولی کاش نتیجه گیری دقیق خودتون هم مینوشتین
در کل همچین نقدی بشدت کم پیدا میشه با قدرت ادامه بدین
سلام امیرحسین جان. ممنونیم که با سایت اهل سینما در ارتباطی. دوستان معمولاً از نظر شخصی توی نقد نوشتن پرهیز میکنن و سعی دارن که نقد رو بر اساس اصول و قواعد بنویسین. در هر حال نظرت رو به نویسنده اطلاع میدیم.
بسیار کامل و با جزئیات ، خیلی وقت بود که نقدی به این خوبی نخونده بودم
دمتون گرم 👋☘️
متشکرم از نظرت امیرحسین جان
همه تلاش تیم سایت اهل سینما اینه که نقدهای جامع و کاملی رو برای مخاطب بنویسن.
خیلی خوشحالیم که خوشت اومده از نقدامون.
👏👏👏
متشکرم از اینکه با سایت اهل سینما در ارتباطی
بازی های فوق العاده آیی داره
درسته راستین جان
چه بموقع بود این متن🥺🙏
رضای عزیز ممنون که همراه اهل سینمایی.