همۀ طرفداران فیلمهای اکشن جان ویک افسانهای را میشناسند. ارتش تکنفره که همچون سلاح کشتار جمعی بیولوژیکی میماند! Equalizer یادمان نرود؛ مردی که فقط کافی است ثانیهشمار ساعت مچیاش را تنظیم کند و ثانیۀ بعد تپهای از جنازههایی خونین را تحویلتان دهد! اما چه میشد اگر روزی همین قاتلان حرفهای نیز در کارشان اشتباه میکردند؟ اگر روزی شلیکشان به هدف نمیخورد چه؟ به شما تبریک میگوییم؛ شما وارد فیلم آدمکشِ دیوید فینچر شدهاید!
در نقد فیلم آدمکش قصد پاسخ به این دو پرسش را داریم؛ یک: چگونه قاتل فیلم آدمکش برخلاف همۀ شخصیتهای آدمکش فیلمهای مشابه واقعگرایانهترین تصور ممکن از زندگی یک قاتل را نمایش میدهد؟ و دو: چرا این شخصیت نهتنها در مخاطب همذاتپنداری ایجاد نمیکند، بلکه تبدیل به ترس و وحشت در دل مخاطب میشود؟ در انتها نیز به بررسی دقیق پایان فیلم و پیام نهفته در پشت ظاهر سادۀ اثر فینچر میپردازیم.
یک قاتل پس از حادثهای سرنوشتساز در یک شکار بینالمللی که اصرار دارد شخصی نیست، با خود و کارفرمایانش نبرد میکند!
آدمکشی؛ کسلکنندهتر از آن چیزی است که فکر میکردید!
بگذارید از همین ابتدای نقد فیلم ادمکش بگوییم که فیلم از همان دقیقه اول متفاوت بودنش نسبتبه آثار مشابه را فریاد میزند! داستان فیلم آدمکش ساده و روان است و مخاطب را با یک انگیزۀ کلی همراه میکند. نکتۀ قابلتوجه نوع نگاه «اندرو کوین والکر» و «دیوید فینچر» در خلق شخصیت است. شخصیت اصلی یا همان قاتل، غیرکلیشهایترین کاراکتر در دنیای شخصیتهای آدمکش بهشمار میرود.
در حالی که در فیلمهای مشابه آدمکشی شغلی نفسگیر است و گلولهها مثل هجوم ملخها به زمینهای کشاورزی از زمین و آسمان بر سر مخاطب فرود میآیند، در این فیلم شاهد رویکردی دقیقاً برعکس هستیم. آدم کشتن در فیلم آدمکش بهاندازۀ کاری مثل ماهیگیری خستهکننده نمایش داده میشود!
آدمکش قصه با بازی درجهیک «مایکل فاسبندر» که در ادامۀ نقد فیلمبیشتر درباره بازی او صحبت میکنیم، برای یک مأموریت ساده مجبور است روزها در یک مکان مخفی شود، صبحها حرکات کششی انجام دهد و ظهر برای خود ناهار تهیه کند! درواقع فیلم آدمکش بهجای پرداختن به مسائلی مثل مبارزههای طاقتفرسای شخصیت قاتلش، از یک زاویهی متفاوت و کسلکننده به زندگی یک آدمکش نگاه میکند و نسبت به فیلمهای مشابه نمایش واقعگرایانهتری دارد.
این حرکت هوشمندانه که با بیمزه نشان دادن اوقات شخصی یک قاتل برخلاف تصویر کلیای که از او در مدیوم سینما وجود دارد، یک کمدی سیاه خلق میکند! در قسمت بعدی از نقد و بررسی فیلم آدمکش به سایر جنبههای متفاوت فیلم از آثار مشابه میپردازیم.
نقد فیلم آدمکش؛ من اشتباه شلیک میکنم پس هستم
ادامه نقد فیلم the killer 2023 را با یک سؤال شروع میکنیم: «به نظرتان چرا نامهای مستعار شخصیت قاتل فیلم آدمکش همه از کمدینهای برتر دنیا هستند؟ دیوید فینچر با این حرکت قصد رساندن چه پیامی را دارد؟» جوابش ساده است؛ خلق یک هجو عامدانه!
اگر کمی بهمعرفی فیلم و آثار اکشن سینمای جهان نگاه کنید متوجه میشوید که در سینمای ایران، هند، آسیا و حتی هالیوود محال ممکن است شخصیتهای اصلی در مبارزههایشان اشتباه کنند!
در فیلم گرگ مبارز ۲ محصول سال ۲۰۱۷ کشور چین، شخصیت اصلی با یک تکتیرانداز هدفش را از فاصله دویستمتری نشانه میرود! در فیلم هیتمن محصول سال ۲۰۱۵ قاتلِ محبوبِ کچل وسط خیابان ناگهان با دو اسلحه هدفش را از بالای یک ساختمان چند طبقه میزند! جان ویک افسانهای در سری سوم از آثار جان ویک یک تبر را از فاصلهای دور با مهارتی غیرقابلتوصیف به سر حریفش پرتاب میکند!
از فیلمهای بالا که گذر کنیم فیلم آدمکش بهتنهایی مقابل همۀ این آثار میایستد و یک قاتل را به ما نشان میدهد که باوجود ادعا و اعتمادبهنفس کاذب، در کمال تعجب کارهایش پر از عیبوایراد است! فینچر با آگاهی کامل از موضوع کلیشهایِ شکستناپذیر بودن شخصیت اصلی، قاتلش را پرمدعا و همزمان پرایراد نشان میدهد!
در سری اول فیلم اکولایزر میبینیم که رابرت مککال بعد از وارد کردن جراحت به رقیبش، مدتزمان زنده ماندن او را دقیق و بدون کوچکترین نقص تخمین میزند. قاتلِ فیلم آدمکش نیز دقیقاً همین حرکت را با رئیسش انجام میدهد، اما در اوج حیرت قاتل و برخلاف پیشبینیاش رئیسش بهجای بیست ثانیه بعد، چهار ثانیه بعد میمیرد! به احتمال زیاد، حالا دیگر متوجه شدهاید که چرا قاتل اسامی کمدینهای معروف را بهعنوان نام مستعار و تقلبی برای خود انتخاب میکند، زیرا او نیز یک کمدین در دنیای فیلمهای اکشن امروز محسوب میشود!
فینچر نمیخواهد یک شخصیت شکستناپذیر دیگر نمایش دهد، بلکه قصدش هجو سایر قهرمانان بهترین فیلم های اکشن با نمایشی رئالیستیک از یک آدمکش است تا نشان دهد ماهرترین شخصیتهای قاتل هم گاهی اوقات در کارشان اشتباه میکنند!
فینچر با این حرکت یک نگاه تازه از آدمکش خلق میکند و به شخصیت خود استقلال و هویت جدا میدهد که برخلاف کپیکاران در سینمای پسا جان ویک، بهجای قرارگیری در پشت جان ویک و تکرار فرمول آن در کنار این اثر میایستد و فرمول و فرهنگ مستقل خودش را ارائه میکند! نکتهای بهشدت زیبا و نوآورانه که امتیازی ویژه در نقد فیلم آدمکش دریافت میکند!
سکانس افتتاحیۀ فیلم آدمکش
لطفاً با یک قاتل همذاتپنداری نکنید!
«بچسب به نقشهات، منتظر بمون و بداههپردازی نداشته باش. به هیچکس اعتماد نکن و هیچکس دیگهای جز خودت برات مهم نباشه. هیچوقت دست برترت رو از دست نده. فقط در جنگی شرکت کن که بابتش پول میگیری. از همدلی پرهیز کن چون همدلی ضعفه و ضعف، آسیبپذیری رو بههمراه میآره. در تکتک قدمهای مسیر از خودت بپرس که برات چه سودی داره؟ اگه سودی نداره چرا وقتم رو بابتش تلف کنم؟ این نکتۀ لازم تو همۀ کارهاست؛ چیزی که اگه میخوای موفق بشوی باید خودت رو به اون متعهد کنی، در غیر این صورت به بندِ کفشت هم نباشه!»
جملات سرد و بیرحم بالا دیالوگهای اصلی قاتل در فیلم آدمکش است! معمولاً در نقد فیلم خارجی این نکته همیشه توسط منتقدان مطرح سینما بیان میشود که نویسندگان بهتر است برای بهیادماندنیتر کردن شخصیتهایشان به آنها یکسری ویژگیهای منحصربهفرد بدهند تا مخاطبان متناسب با همان ویژگیها شخصیتها را بهیاد بیاورند.
بهعنوان مثال، کلنل هانس لاندا خبیث اصلی در فیلم حرامزادههای ننگین همیشه یک مرحله از قهرمانان فیلم جلوتر است و هر نقشهای که قهرمانان میکشند او یک حقۀ جدید در آستینش دارد و کل نقشههای آنها را خنثی میکند. در نتیجه مخاطبان ابهت و قدرتش را احساس میکنند و این شخصیت برایشان بهیادماندنی میشود.
در تحلیل فیلم آدمکش متوجه میشویم که هدف نویسنده نسبتبه قاتل فیلمش ایجاد هر حسی در مخاطب جز همذاتپنداری است! او به معنای واقعی کلمه برای زندگی هیچکس ارزشی قائل نیست و خیلی راحتتر از چیزی که فکرش را بکند آدمهایی را که سزاوار زنده ماندن نبیند میکشد!
همانطور که در سکانس گفتوگوی قاتل با روانشناس در رستوران دیدیم، این همان اعتمادبهنفس و علاقۀ قاتل به اثبات خود است که مدام دوست دارد با کشتن دیگران مهارتش را به خودش ثابت کند. این ویژگی معمولاً مختص کسانی است که به خودشان باور ندارند و در دنیای بیرون اعتمادبهنفسی افراطی دارند و انسانهایی کوشا و کاری هستند. آنها دست به هر کاری میزنند تا خودشان را کامل و باورپذیر نشان بدهند.
در نتیجه چنین افرادی هیچگاه از وجودشان راضی نمیشوند و همیشه بهدنبال اقناع و ارضای صدای درونی خود هستند. حالا فرض کنید یک قاتل چنین خصوصیتی داشته باشد! از چنین آدمی باید ترسید؛ چراکه وقتی برای خودش ارزشمند نیست، پس وایبهحال بقیۀ انسانها!
دیوید فینچر با خلق یک شخصیت روانشناسانۀ ترسناک مخاطب را وادار به پذیرفتن قاتل میکند و او را در مقابل قاتل به زانو درمیآورد و امتیاز خوبی را در نقد فیلم آدمکش دریافت میکند!
تکسکانس مبارزۀ آدمکش کل بار اکشن را به دوش میکشد
فیلم آدمکش یک فیلم بهاصطلاح بکشبکش نیست. شاید فقط نیمساعت از زمان یک ساعت و چهلوپنج دقیقهای فیلم صرف سکانسهای کشتار و اکشن میشود، اما یک سکانس تقریباً شش دقیقهای از فیلم بهشکلی ناگهانی و ویژه مختص مبارزۀ قاتل با یکی از قاتلان دیگر است. این سکانس با ظاهر سنگین و خشنی که دارد نقطه مقابلِ بار واقعگرایانه فیلم است!
تک سکانس مبارزۀ فیلم آدمکش چیزی شبیه یک مبارزۀ کمیک، فان و انیمهای در یک بستر سینمایی و خشن میماند! دیوید فینچر از یک تکنیک فیلمبرداری مخصوص در این سکانس استفاده میکند و آن تکنیک رعایت زمانبندی درست در کات زدن است.
درواقع در بیشتر فیلمهای اکشن هالیوودی در بین یک حرکت اکشن کات میزنند و ادامۀ آن را از زاویۀ دیگر نمایش میدهند که منجر به هدر رفتن هیجان آن حرکت میشود. روش درست، خلق مجدد همان حرکت در قاب جدید فیلم بعد از کات است که باعث میشود یکدست بودن آن حرکت اکشن حتی با وجود یک کات در وسط آن بهخوبی حفظ شود. دیوید فینچر در این سکانس این حرکت را انجام میدهد که امتیاز مثبتی در نقد فیلم killer محسوب میشود.
نقش مؤثر دوربین در فیلمهای دیوید فینچر
دیوید فینچر فیلمساز بازیگوش و باهوشی است. او تکنیک بالا را در همۀ طول سکانس رعایت نمیکند و گاهی اوقات نیز از وسط سیر حرکت کات میزند و حرکت جدید خلق نمیکند، اما بهجایش از عامل جایگزین استفاده میکند و آنهم لرزش و حرکت دوربین است!
اگر خوب به مبارزه دقت کنید، در حین مبارزه دوربین به حالتی لرزان و استرسآور درمیآید؛ بهخصوص زمانی که قاتل عضلانی آدمکش قصه را کتک میزند، دوربین یک لرزش ناگهانی و کوتاه دارد. با این کار، فینچر تنش بالای موجود در سکانس و شدت ضربات قاتل عضلانی را بهرخ میکشد که بهحدی قوی است که حتی دوربین و کل سکانس و کادر را میلرزاند!
لرزش کوتاه حین اصابت ضربات دقیقاً در همان جاهایی استفاده میشود که تکنیک خلق سیر حرکت مجدد در کات جدید رعایت نمیشود! حرکتی خلاقانه که با فرار از یک موقعیت کارساز همزمان یک موقعیت کارساز دیگر را خلق میکند و باید در نقد فیلم آدمکش آمریکایی به این حرکت آفرین گفت!
این سکانس یک ویژگی دیگر نیز دارد و آن نمایش درست و کامل واکنشی است که دو مبارز هنگام کتک خوردن و ضربه خوردن از خود نشان میدهند. این ویژگی نیز بهزیبایی در بیشتر مواقع سکانس اکشن کیلر بهعنوان یکی ازبهترین فیلم های نوآر و اکشن اجرا میشود. قاتل عضلانی با کوبیدن یک مشت بر آدمکش قصه او را کامل پهن زمین میکند.
مشتهای قاتل عضلانی بهقدری قدرتمندند که به داخل دیوار فرومیروند! زور قاتل عضلانی آنقدر زیاد است که آدمکش را کامل به بیرون از اتاق پرتاب میکند و آدمکش با برخورد به در پشتش آن را میشکند! از قدرت خود آدمکش غافل نشویم؛ او با یک ضربۀ پا قاتل عضلانی را به دیوار میکوبد و دیوار کامل ترک برمیدارد و قاتل عضلانی پرس میشود! قاتل عضلانی پس از فرو رفتن چوب در بدنش خونریزی شدیدی را تجربه میکند.
در مجموع در نقد فیلم killer 2023 به سکانسهای مبارزۀ این فیلم، که سکانسهای اکشن کمنقصی هستند، امتیاز قابلقبولی میدهیم.
نمایی از مایکل فاسبندر در فیلم کیلر
نشد یکبار فیلم بینقص ببینیم!
متأسفانه اثر جدید دیوید فینچر با تمام خوبیهایش ضعفهای فاحشی دارد. مهمترین و برجستهترین مشکل فیلم نساختن درست جهان فیلم و شخصیتهاست. آدمکش در طول فیلم به کشورهای مختلفی از جهان سفر میکند و هرکدام را در حد چند خط برای مخاطبان معرفی میکند؛ همین!
این فیلم دیگر هیچ تلاشی برای ساختن بیشتر این مناطق یا تأثیر گذاشتن فضای آنجا بر داستان و روایت داستان نمیکند. انگار که اگر توضیح اولیۀ فیلم و سرتیترهای هر فصل و سکانسهای ورودی فرودگاه را حذف کنیم، آدمکش فقط در یک نقطه وجود داشته و فقط اینطرفوآنطرف میرفته است!
آدمکشی که معلوم نیست از کجا آمده است
مشکل بعدی فیلم در نساختن جهان خود آدمکش است. کاری که در فیلمهای مشابه مانند جان ویک و هیچکس Nobody بهخوبی آن را میبینیم.
اگر در جان ویک اتحادیۀ آدمکشها و هتل کانتیننتال با آن ابهت عظیمش به مخاطب نمایش داده میشود یا باب ادرنیک به پاتوق مخفی سازمانش که همان آرایشگاه است میرود، کیلر صرفاً به ذکر چند خط از اطلاعات ساده و گذرا بسنده میکند.
دیگر معلوم نیست این آدمکش برای کدام سازمان کار میکند، سرگذشتش چیست، بالادستان این سازمان چه کسانی هستند؟ کسی که به رئیس آدمکش دستور میدهد تا او به آدمکش دستور مأموریت جدید بدهد کیست؟ چرا بعد از کشته شدن دو گماشتهای که برای کشتن آدمکش فرستاده شدند هیچ پیگیری مجددی برای شکار او صورت نگرفت؟
درواقع مشکل اصلی این اثر سینمایی وارد کردن اطلاعات جدید به فیلم بدون هیچ مقدمهچینی قبلی است. مخاطب هنوز دارد با قضیۀ خطای آدمکش کنار میآید که ناگهان گفته میشود او یک نامزد دارد که مورد ضربوشتم قرار گرفته است. اولین سؤال و مشکلی که ایجاد میشود این است که اصلاً آدمکش داستان چه زمانی نامزددار شد که حالا گوشۀ بیمارستان بستری است؟
در قسمت دیگر شاهد گفتوگوی شخصیت هادجز Hodges با بازی خوبِ چارلز پارنِل Charles Parnell با آدمکش هستیم. او به آدمکش سابقۀ همکاریهای قبلیشان و عواقب کارش را یادآوری میکند، اما بهغیر از همین بخش دیگر هیچ اشارهای به این سابقۀ همکاری نمیشود، هیچ بُعدی از شخصیت هادجز برای مخاطب ساخته نمیشود و فقط یک تیپ معمولی و کلیشهای بالادست آدمکش را میبینیم که منتظر است آدمکش او را بکشد. به دلیل اینکه شاهد هیچ ساخت قبلیای هم نبودیم، مرگ این شخصیت نیز کوچکترین تأثیری در مخاطب نمیگذارد.
مشکل دیگر فیلم شخصیتپردازی سطحی آن است. آنجایی که کیلر به برادر معشوقهاش قول انتقام را میدهد، دقیقاً مخاطب براساس کدام درام ازپیششکلگرفته بین کیلر و معشوقهاش قرار است تحتتأثیر قرار بگیرد؟ بیان ناگهانی یک موضوع جدید بدون پرداختن و ساختن اولیۀ ساختمان آن در ذهن مخاطب نتیجهای فراتر از شوک چندثانیهای برای مخاطب دربرندارد؛ درنتیجه بدون گذاشتن تأثیر خاصی نیز از یادها میرود.
اگرچه شخصیتپردازی آدمکش بهزیبایی انجام میشود و مخاطب بهصورت کامل با احساسات درونی و طرز تفکر او آشنا میشود، سایر شخصیتهای فیلم صرفاً در یک سکانس نمایش داده میشوند و در همان سکانس هم کارگردان قصد دارد از آنها یک شخصیت بسازد که بهدرستی موفق نمیشود و به نکتۀ منفی در نقد و بررسی فیلم killer تبدیل میشود.
مایکل فاسبندر در فیلم آدمکش به کارگردانی دیوید فینچر
مجله هنری اهل سینما تقدیم میکند؛ معرفی پایان پارادوکسی
قبل از اینکه در تحلیل فیلم killer به بررسی مفهوم اثر جدید فینچر در پایانبندیاش بپردازیم، نوعی پایانبندی را برای اولینبار به شما معرفی میکنیم که چیزی بین یک پایان باز و پایان بسته است!
در حالت کلاسیک دو نوع پایانبندی در فیلمها وجود دارد: یک پایان بسته که پروندۀ فیلم را کامل میبندد و یک پایان باز که نتیجهگیری را برعهدۀ مخاطب میگذارد و هرکس مطابق سلیقه و طرز تفکرش قضاوت میکند. بااینحال حالت سومی هم وجود دارد: زمانی که سازنده فیلمش را به اتمام میرساند، نکتهای گنگ و نامفهوم در پایان باقی میگذارد تا مخاطبان آن را پیدا کنند. در ابتدا ممکن است این نوع پایان شباهت بسیاری با همان پایان باز داشته باشد، اما یک فرق اساسی بین ایندو وجود دارد. نویسنده در پایان باز طوری فیلمش را پایان میدهد تا از زوایای گوناگون مفهوم و برداشت جدیدی از فیلم استنباط کرد، اما پایان پارادوکسی اینگونه نیست.
نویسنده در یک پایان پارادوکسی مفهوم اصلی و دغدغهای که با اثرش قصد نمایش آن را داشت بهشکلی پیچیده، گنگ و نامفهوم در پایان داستانش میگنجاند و مخاطب را وادار به پیدا کردنش میکند. پایان باز الزاماً پیچیدگی سرگیجهآور ایجاد نمیکند، بلکه کار خود را در یک مقیاس وسیع بهپایان میرساند، دست مخاطب را برای قضاوت بازمیگذارد و او را برای تولید نتیجهگیریهای مختلف وسوسه میکند.
پایان پارادوکسی محدودتر از پایان باز عمل و مخاطب را در رمزگشایی همان پیچیدگی وسوسه میکند. درواقع یک پایان پارادوکسی یک حدِ وسط بین پایان باز و پایان بسته است؛ همزمان که پروندۀ فیلم را میبندد، پروندۀ پی بردن به دغدغۀ ذهنی نویسنده را آغاز میکند و همانند صدای هیپنوتیزمکننده مخاطب را بهسمت خود میکشاند.
جملۀ بالا به این معناست که فیلم ابتدا تمام زوایای خود را میبندد و درست در پایان یکی از زوایا را بهشکلی پیچیده باز نگه میدارد و در فکر مخاطب وسواس فکری ایجاد میکند. مخاطب هم که اسیر این زاویۀ حلنشده مانده است، ناخودآگاه شروع به تلاش برای حل کردنش میکند و درست زمانی که داستان برایش تمام شد این حالت برایش شروع میشود. همینجاست که پارادوکس شکل میگیرد؛ گویا داستان با به اتمام رسیدنش تازه شروع میشود!
لازم به ذکر است که این نوع پایانبندی در همۀ فیلمها مشاهده نمیشود و بیشتر مخصوص فیلمهای معمایی و روانشناسانه است. روانی آمریکایی American Psyhco، مخمل آبی Blue Velvet، جاده مالهالند Mullholand Drive، موجود Thing، یادگاری Memento و سریال قورباغه نمونههایی از آثار سینمایی و سریال با این نوع پایانبندی هستند که اگر مجال و عمری باقی ماند به تکبهتک آنها میپردازیم.
سکانس انتظار کشیدن مایکل فاسبندر برای هدفش در فیلم آدمکش
بررسی پایان پارادوکسی در فیلم کیلر
در ادامۀ تحلیل فیلم آدمکش به پایان فیلم میرسیم، جایی که آدمکشِ قصه پس از ماجراهای گوناگون سرانجام هدف مورد نظرش را پیدا میکند؛ یعنی همان مشتریای که درخواست پاکسازی داده بود. زمانی که مشتری با آدمکش روبهرو میشود، صلحطلبیاش را آشکار و بیان میکند که فقط برای محکمکاری درخواست گزینۀ پاکسازی را داده است، اما یکجای کار میلنگد. او نمیداند آدمکش کیست.
او حتی نمیداند آدمکش وجود خارجی دارد و هماکنون که آدمکش جلویش ایستاده، کوچکترین ذهنیتی از اینکه چه کسی هماکنون جلویش است و چه میخواهد را ندارد. آدمکش نیز که بهشدت ناامید شده است آنجا را ترک میکند اما قول میدهد که یکروز به سراغش بیاید.
حالا که دیگر مانعی وجود ندارد، سرانجام آدمکش بههمراه معشوقهاش به رستگاری میرسد و در مخفیگاهش بهخوبی و خوشی زندگی میکند! شاید در ظاهر اینطور بهنظر بیاید، اما برای دریافت معنای اصلی و سؤالبرانگیزش که همان محرک شروعکننده در پایان پارادوکسی است باید به دیالوگ آخر آدمکش دقت کنیم: «شاید تو یکی از اون اندکها نباشی. شاید تو شبیه من هستی؛ یکی از زیادها!»
جملۀ بالا در قدم اول بیش از اینکه پایان کار باشد، ذهن مخاطب را قلقلک میدهد و مخاطب مدام با خود میاندیشد که منظور قاتل از بیان این جمله چه بود؟ این میشود یک پایان پارادوکسی که در نقد فیلم Killer به آن میپردازیم.
فیلم سینمایی کیلر با بازی مایکل فاسبندر
پوچی؛ دردناکترین حقیقت بشری
آدمکش قصۀ دیوید فینچر از اشتباهاتش آگاه است، ضعفهایش را میداند و از خرابکاریاش مطلع است، اما همچنان حاضر نیست آنها را بپذیرد؛ چرا؟ او خودش را تافتۀ جدا بافته میداند. از نظر آدمکش همه او را میشناسند، همه از او یک سطح پایینترند، او بر تمام امور کنترل دارد و همهچیز را بهبهترینشکلممکن انجام میدهد.
توقع او از خودش بهشدت بالاست و اجازۀ هیچ اشتباهی را به مغز پرحرف و درونگرایش نمیدهد، به همین دلیل زمانی که اشتباه میکند بهشدت متحیر و ناامید میشود. بهطور خلاصهتر، آدمکش داستان ما یک فرد بهشدت کمالگرا با زاویه دید برتر از خود نسبتبه دیگران است و کوچکترین اهمیتی به جان دیگران نمیدهد؛ چراکه او جزو افراد برتر یا بهعبارتی همان «اندک» جهان است که بر افراد مغلوب یا همان «زیادها» تسلط دارند.
همین طرز فکر صفروصدی آدمکش نیز هست که باعث میشود او با تمام ادعا و غروری که دارد هیچوقت از خودش راضی نباشد و مدام معتاد این موضوع است که به خودش اثبات کند چیزی فراتر از دیگران دارد (سکانس گفتوگو با روانشناس سر میز رستوران را بهخاطر بیاورید). حتی با اینکه او این حقیقت یکسان بودن با سایر انسانها را میداند، اما حاضر به پذیرفتنش نیست؛ درنتیجه به جان انسانها در طول فیلم کوچکترین اهمیتی نمیدهد و براساس منطقش آنها را از دم تیغ میگذراند.
درست زمانی که مشتری به او میگوید حتی نمیداند چرا آدمکش هماکنون در خانهاش حضور دارد، به پوچی تفکر قبلیای که داشت پی میبرد و به این نتیجه میرسد که او هم یک انسان مانند سایر انسانهای روی کره زمین است.
نمایی از روانشناس با بازی تیلدا سوینتون در فیلم آدمکش
یادداشتی بر فیلم کیلر؛ مجالی برای بیان یک نظر شخصی
فینچر در یکی از صحبتهایش دربارۀ فیلم گفت: «میخواهم پس از تماشای فیلم مخاطبان احساس کنند که یک قاتل دنبالشان است.» هدفی که تا اواسط یا حتی اواخر فیلم نیز برآورده میشود، اما در پایان مسیرش را تغییر میدهد و از زاویۀ دیگر به آن نگاه میکند.
دیوید فینچر با انعکاس مفهوم پوچ و تهی بودن فیلمهای اکشن امروز هالیوود در فیلم خودش نقد محکمی به هالیوود میکند، اما با ینکار همزمان جایگاه فیلم را نزد مخاطب پایین میآورد؛ چراکه پایان فیلم پایانی سختفهم است و بیشتر از اینکه مخاطبان را سورپرایز کند، آنها را بهشکلی غیرقابلپیشبینی یا بهاصطلاح Anticlimactic سورپرایز میکند.
مخاطبی که انتظار یک اکشن زدوخوردی همچون فیلمهای کلیشهای معمول را داشت، از فیلم خوشش نمیآید و در کامنتها و نظراتش آن را فیلمی بیمزه و فاقد ارزش تماشا میداند؛ غافل از اینکه مفهوم نهایی فیلم و شاهکار نهفتۀ فینچر پشت آن را بههیچعنوان درک نکرده است! با اینکه منتقدان در سایتهای متاکریتیک Metacritic و روتنتومیتوز Rotten Tomatoes امتیاز بالایی به فیلم دادند، اما تماشاچیان در سایت IMDB خیلی از فیلم استقبال نکردند و نمرۀ پایینی به آن دادند.
فینچر با پایان خلاف انتظار فیلم ابهت و عظمت کاراکترش را ناخواسته و غیرعامدانه میگیرد و در نتیجه شاید نقد سنگینش بر سینمای پوشالی هالیوود آنطور که باید و شاید به گوش همه نرسید و خیلیها آن را جدی نگرفتند. پیشنهاد جایگزین نویسنده در نقد فیلم آدمکش این است که بهتر بود بهشکلی تماموکمال روی جنبۀ واقعگرایانۀ آدمکش پرداخته میشد.
آدمکش در دنیای بیرون هیچ شباهتی با آدمکشهای سینما ندارد و دیوید فینچر که دقیقاً موفق شده بود یک تصویر واقعیتر را از یک قاتل نمایش بدهد، بهتر بود تا پایان همانطور شخصیتش را حفظ میکرد و از این طریق نقدش را بر پوچی سایر فیلمها ابراز میداشت.
با همۀ این اوصاف، در نقد فیلم آدمکش پیشنهادی که به سینمادوستان میکنیم این است که شما فیلم آدمکش را جدی بگیرید و عمیقتر به آن نگاه کنید!
پوستر فیلم آدمکش به کارگردانی دیوید فینچر
فیلم آدمکش؛ یک فیلم منحصربهفرد و نو
در نقد فیلم آدمکش به بررسی فیلم جدید دیوید فینچر پرداختیم و تفاوت و منحصربهفرد بودن آن را از زوایای مختلف بررسی کردیم. بهطور قطع کیلر Killer فیلم کامل و بینقصی نیست و اشتباههای بسیاری دارد، اما بهعنوان نمایندۀ جدید و کسی که حرف فراوانی برای گفتن دارد فیلمی بهشدت ارزشمند محسوب میشود و شایستۀ اندکی توجه بیشتر است!
سریال «شکارچی ذهن» به بررسی روانشناسی قاتلان زنجیرهای میپردازد. با ما در نقد سریال شکارچی ذهن Mindhunter همراه شوید تا این شاهکار تلویزیونی را از جنبههای مختلف مانند فیملنامه و کارگردانی بررسی کنیم.
آیا فیلم Juror #2 ارزش دیدن دارد؟ کاملترین نقد فیلم هیئت منصفه شماره 2 را بخوانید تا نقاط قوت و ضعف این فیلم را متوجه شوید و برای تماشای آن تصمیم بگیرید.
معرفی بهترین فیلم های کمدی ایرانی برای عاشقان سینما؛ از کمدیهای قدیمی مثل اجارهنشینها گرفته تا جدیدترین فیلمهای کمدی ایرانی. معرفی برترین آثار کمدی ایرانی که واقعاً شایسته عنوان «بهترین» هستند.
وارد دنیای وارونه شوید! آیا میدانید چرا سریال Stranger Things یکی از محبوبترین سریالهای تلویزیونی است؟ جواب سؤال خود را در نقد سریال Stranger Things بخوانید!
ژانر چیست و چرا ژانرها در سینما مهماند؟ در این راهنمای جامع با تعریف ژانر، انواع ژانرهای سینمایی، تفاوت ژانر و زیرژانر و بهترین فیلمهای هر دسته آشنا میشوید.
فیلم جدید کیانو ریوز با عنوان The Entertainment System Is Down به کارگردانی روبن اوستلوند در ژانویه ۲۰۲۵ در پاریس فیلمبرداری میشود. جزئیات جذاب دربارۀ این فیلم را در اهل سینما بخوانید!
هنوز ندیدمش، ولی فینچر یه چیز دیگس
متشکرم از نظرت دوست عزیز